۰۷ خرداد ۱۴۰۲ ، ۰۹:۰۸
وحیده سلیمانی ماهانی
قضاوت زود هنگام
نزدیک های غروب بود و پارک تقریبا شلوغ، کنار هر وسیله بازی چندتا بچه با شور و هیجان برای سوار شدن صف کشیده بودند. من و فاطمه خانم در صف تاب منتظر بودیم تا دو دختر بچه که حاضر نبودند دل از تاب بکنند پیاده شوند.
۰۱ خرداد ۱۴۰۲ ، ۱۹:۱۵
وحیده سلیمانی ماهانی
کارت خالی
ساعت از 8 صبح گذشته بود که بعد از یک پیاده روی اساسی از آزمایشگاه به نانوایی محل رسیدم. دو مرد و یک زن در صف ایستاده بودند. من که رسیدم شاگرد نانوایی نان دو مرد را تحویل داد و به سمت دستگاه کارت خوان رفت.
۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۲ ، ۱۵:۳۶
وحیده سلیمانی ماهانی
جناب پشه
سرگرم نوشتن بودم که صدایش توی گوشم پیچید تا به خودم بیایم میان کلمات خرچنگ و قورباغه ای که قلب سفید کاغذم را سیاه کرده بود، قدم می زد.
۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲ ، ۱۵:۵۹
وحیده سلیمانی ماهانی
صد سال بعد
وبینار اهل نوشتن امروز با یک داستان علمی و تخیلی شروع شد و به یک درگیری ذهنی ختم .
دستهبندی
-
مکالمات من و دخترم
(۲) -
یادداشت های من
(۱۴) -
داستانک
(۱) -
خاطرات من
(۱)