اینستاگرام

اینستاگرام

تا حالا براتون پیش آمده که سرگرم یک کاری باشید و متوجه گذر زمان نشوید؟ بدون شک همگی بارها و بارها آن را تجربه کردیم. و زمانی که متوجه گذر زمان شده ایم دو حس متفاوت را تجربه کرده ایم: اگر کاری که انجام می دادیم در جهت اهداف مان بوده بدون شک از اینکه این چنین در آن غرق شده ایم لذت برده ایم؛ اما مشکل زمانی است که آن زمان ارزشمند در جایی صرف شده است که نه تنها برای ما فایده ای به همراه نداشته است بلکه اساسا ما را از اهداف و اولویت هایمان دور کرده است و آن وقت است که حسی آکنده از سرشکستگی و غصه تمام وجودمان را در بر می گیرد دقیقا شبیه اتفاقی که چند روز پیش برای من رخ داد.

مثل هر روز آلارم موبایلم راس ساعت 17.50 دقیقه به صدا در آمد و به من نزدیک شدن به زمان وبینار اهل نوشتن را گوشزد کرد. وارد محیط وبینار شدم سلام کردم و یک صدای نامبهم در گوشم من را تشویق می کرد تا از زمان باقی مانده استفاده کنم و چرخی در اینستاگرام بزنم مطمئن بودم که استاد وبینار را دقیقا سرساعت18 شروع می کند پس به ندای درونی گوش دادم و برای دیدن تنها یک پست راهی اینستاگرام شدم و با ورود به آن دنیای رنگی رنگی و بی سر‌ و ته چنان گرفتار شدم که فکر وبینار به کل در ذهنم رنگ باخت و سرخوشانه در میان پست ها این طرف و آن طرف رفتم. نمی دانم چه شد که به خود آمدم، به ساعت نگاه کردم نزدیک 18.30 بود. سریع به محیط وبینار لاگین شدم؛ ولی متاسفانه ورود من مصادف شد با خداحافظی استاد. در بهت و شک فرو رفتم چی شد که این‌جوری شد؟ چرا کلا وبینار را فراموش کردم و این نوشخوارهای ذهنی تا روزها در ذهنم باقی بود و از آن بدتر رویم نشد از کسی بپرسم وبینار در مورد چه چیزی بود چون متاسفانه وبینارها ذخیره نمی شوند. هر چند حسابی از این اتفاق پشیمان ودلخورم ولی مطمئن نیستم باز در دام این مار خوش خط و خال نیافتم.

۱ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی