ولع استاد جدید

ولع استاد جدید

به لطف اشتباه امروز و شکستن قانون منع استفاده از موبایل قبل از انجام اولویت‌ها در اولین ساعت شروع روز دقیقا بعد از نوشتن صفحات صبحگاهی درگیری ذهنی شدیدی برای خودم ایجاد کردم.

یاد گزارش شبانه افتادم، وارد گروه شدم و مانند ابلهان شروع به خواندن لیست کارهای دوستان کردم. از این میان فعالیت های فائزه اعظمی چنان نظرم را که مثل تیر در چشمم فرو رفت. البته همه ی فعالیت هایش که نه، تنها آن گزینه که مربوط به کلاس داستان کوتاه بود. شبیه یک آدم بی اراده یک آدم بی هدف دمدمی مزاج که نمی داند چی می خواهد و آماده است از این شاخه به شاخه دیگر بپرد. سریع در خصوصی به فائزه پیام دادم تا اطلاعات در مورد کلاس مورد نظر را کسب کنم. کلاس‌ها در اسکای روم برگزار می شود و ده جلسه دو ساعتی است. در چند و چون کلاس بودم که فکری همچون خوره به جانم افتاد نکند از همین کلاس استاد کلانتری هم بیوفتم؟ نکند هزینه کنم و بعد هیچی به هیچی؟ ریزدونه (حلزونم را می گویم) هم که با آن چشمان متعجبش سرزنش وار به من می گوید: بچه بگذار 6 ماه از با استاد کلانتری بودنت بگذرد بعد برو سراغ یک استاد دیگر. اخم هایم در هم می رود و او نگاهش را می دزد. راست می گوید بچه دو سال نوشتن را شروع کرده ام این چهارمین محفلی است که در آن شرکت می کنم فایده این همه یادگیری های ناقص و آموختن های بدون یادگیری چیست؟ کدام مطالب را یادم است؟ کدام را مرور کرده ام؟ تمرین های کدام را انجام داده ام؟ از اطلاعات کدام دوره استفاده کرده ام هیچ کدام. پس چه جوری توقع موفقیت دارم؟

ذهنم به شدت درگیر است، به سراغ حضرت گوگل می روم و سیامک گلشیری را سرچ می کنم. طرف آدم حسابی است کلی اثر چاپ کرده و جوایز زیادی برده است. پدرش احمد گلشیری است که کتاب چخوف را که به تازگی خواندم ترجمه کرده و عمویش هوشنگ گلشیری است انگار نوشتن در آن ها زنتیکی است. نمی دانم چرا با دیدن اطلاعاتش بیشتر ترسیدم و شک و تردیدم بیش تر شد از یک طرف دوست دارم به سراغش بروم و تخصصی روی بحث داستان کار کنم از طرف دیگر احساس می کنم هنوز زود است و نیاز است اطلاعات بیشتری بیاموزم بیشتر بخوانم، بیشتر بنویسم تا بهره ای بیشتری از ایشان ببرم از طرف دیگر ( چقدر از دیگرها زیاد شد) با استاد کلانتری دارم خودم را می سازم او منشا تغییرات زیادی در زندگی من است شاید در داستان به ظاهر چیزی از او نیاموخته باشم ولی بودنش پر از درس زندگی است و حس می کنم من باید اول زندگیم را تغییر بدهم زندگیم را آن مدلی بسازم که خواهان آن هستم زندگیم به سبک نویسندگان شود و بعد دنبال یادگیری تخصصی بروم اصلا شاید در این مسیر خودشناسی و خودسازی به این نتیجه رسیدم که استعداد من در شیوه دیگری است. پس فکر می کنم بهتر است اندکی به خودم زمان بدهم مثلا تا پایان سال تا در زندگی به تعادل برسم بیاموزم و بخوانم و بعد به سراغ تخصصی کار کردن بروم

بنابراین در این لحظه یعنی ساعت 8.50 دومین روز از شهریور پرونده کلاس تخصصی استاد گلشیری بسته می شود تا در آینده و بعد از بررسی ها اساسی به سراغش بروم وحیده خانم سعی کن صبور باشی بیشتر بخوانی و بیشتر بنویسی

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی